زندگی به وقتِ شهریور

هوا داره بهتر میشه، حال روحیم جنرالی خیلی بهتره به نسبت دو سه ماه پیش، ثشنگ یه فصل جدید از زندگیم شروع شده، اسم این فصلم "من"ـه. زندگیم شده دانشگاه، درس، باشگاه و آخرهفته تفریح و معاشرت. یوتیوب هم یه بخشی از زندگیم شده و دارم ازش پول درمیارم هرچند فعلا پولی که درآرودم در حد خورد و خوراک یه هفتمه ولی بازم خوبه :) میدونم به مرور زمان بهتر میشه. دیروز جلسه داشتم برای پایان نامم، با ماتیوز، دانشجوی دکتری ای که قراره کمکم کنه توی این مسیر. استاد راهنمام ماریکه، زنی که شاید دلم بخواد شبیهش باشم وقتی بزرگتر میشم، قوی، باهوش و محترم. ترس دارم دروغ چرا :) از آِنده میترسم، از پایان نامه میترسم، از درسا و پروژه هام میترسم، از کار پیدا کردن و کار کردن میترسم، از آدمای جدید میترسم، از شکست میترسم، از محیط جدید و هرچیزی که برام ناشناخته ست میترسم و ذهنم قبل از ورود به هرچیز جدیدی رسما آلارمِ خطر میده بم. میدونم ترسم 99%ش پوچ و بی معنیه و دیدم توی زندگیم که همیشه اولِ هرکاری سخته، بعد که غرق میکنی خودتو توش میفهمی سخت که نیست هیچی، خیلیم لذت بخشه :) و آیرانیکلی، دارم الان توی ناآشناترین شرایطی زندگی میکنم که میشد! یه روز بدون داشتن ایده ای نسبت به هیچی چمدون بستم اومدم یه کشور دیگه و الان خیلی عادی شده واسم خیلی چیزاش، الان مثل روزای اول حتی از خرید کردن دیگه نمیترسم و یاد گرفتم چجوری باید کارامو بکنم. حتی روز اول باشگاه هم خیلی ترسیده بودم، پر از استرس بودم و حالم داشت بهم میخورد از شدت ترس بخاطر محیط و آدمای جدید. الان باشگاه شده بهترین قسمت روزم و واسه رفتن بهش لحظه شماری میکنم. زندگی همینه :) میدونم انقدر قراره منو بذاره توی شرایط و موقعیت های جدید تا بالاخره از ترسم کم شه، تا بالاخره زندگی به وقتِ شهریور...

ترم جدید شروع شده، نمیدونم بیشتر خوشحال باشم یا ناراحت؟ نمیدونم اصلا چه حسی دارم یه فصل جدیده از زندگیم کاملا، حسش میکنم. خیلی چیزا عوض شده، من خیلی عوض شدم. نمیدونم خوشحال باشم یا ناراحت.

+ ۱۴۰۱/۱۲/۰۱| ۱۲:۴۰ ب.ظ|ش| |

---

زندگی به وقتِ شهریور...